دست همه حاضرین
بالا رفت.
سخنران گفت:
بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری
بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز
مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
و باز هم دست
های حاضرین بالا رفت.
این بارمرد،
اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن
را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب
این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که
من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با
تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می
شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه
نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی
دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.
اگر کریستوف کلمب ازدواج کرده بود!
انسان امروزي چگونه انساني است؟
پاسخ به ده پرسش کليدي در روابط دختران و پسران
5410 بازدید
11 بازدید امروز
11 بازدید دیروز
27 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian